تاثیر قومی سازی قدرت بر کارکردهای انتخابات

فارغ از بحث مشروعیت و مقبولیت و چرایی حق حاکمیت یک نظام سیاسی و جدال های مطرح میان دانشمندان و مکاتب سیاسی، امروزه انتخابات و گزینش نظام سیاسی به عنوان تابع از دموکراسی و آزادی سیاسی، یک روش عقلانی و پسندیده شده و یک قاعده مناسب و پذیرفته شده برای برخورداری از یک نظام دموکراتیک و مردم سالار، در میان ملت ها است.

در قالب یک انتخابات شفاف، آزاد و عادلانه مشارکت سیاسی افراد در قدرت تحقق می یابد، خواسته های اساسی مردم تامین می شود، گردش قدرت به شکل مسالمت آمیز صورت می پذیرد، از افتادن کشور در ورطه ی دیکتاتوری و دام قدرت طلبی افراد و احزاب، و نزاع های پیرامون آن جلوگیری می شود.

گرچه در بیشتر موارد، در صحنه ی انتخابات نیز تنها افراد زورمند، احزاب نیرومند و جریان های سیاسی قدرتمند هستند که برای کسب قدرت تلاش می ورزند و به آن دست می یابند اما کارکرد سیاسی انتخابات این است که از سوی این قدرت، نفوذ و نیرومندی را قانونمند می سازد. از سوی دیگر، راه ورود به منازعات سیاسی و جنگ قدرت از سوی دیگر مدعیان قدرت را مسدود و قدرت طلبی های بیشتر افراد و جریان های قدرت طلب را محدود می نماید.

از سوی دیگر، انتخابات، تنها نقش گزینش یا طبق برخی نظریه ها جنبه ی مشروعیت بخشی برای نظام های سیاسی را ندارد بلکه انتخابات جلوه هایی از فرهنگ، رفتار، و شعور سیاسی یک ملت، در درون یک کشور را به نمایش گذاشته و در معرض سنجش و قضاوت دیگران قرار می دهد. بر این اساس، امروزه تمام رفتارهای انتخاباتی افراد در تمامی مراحل و تشریفات آن، مورد توجه محققان و مطالعات پژوهشگران و جامعه شناسان قرار دارند. رفتارهای انتخاباتی، از میزان آزادی و حق که برای انتخاب شدن و انتخاب کردن افراد در قانون پیش بینی شده است آغاز تا نحوه ی ثبت نام و کیفیت رقابت نامزدها، چگونگی برنامه های تبلیغاتی و پوشش رسانه ای، میزان علاقمندی افراد به مشارکت و حضور آن ها در پای صندوق های رای، میزان شفافیت در برگزاری انتخابات، در نهایت اعلام نتایج نهایی و معرفی نامزدهای پیروز عرصه ی انتخابات را شامل می شود.

به همین ترتیب انتخابات، پدیده ای است که با مجموع سرنوشت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و مسایل نظامی و امنیتی یک ملت در صحنه داخلی و عرصه ی بین المللی ارتباط می گیرد و به عنوان یک فرصت تازه، فضای جدیدی را خلق می کند تا در سایه آن، مردم آزادانه و آگاهانه تصمیم گرفته و مسیرهای جدیدی از پیشرفت و توسعه را طی کنند.

در کشورهای که ریشه های دموکراسی تا حدی استحکام یافته، مردم سالاری به نحو مطلوب تحقق یافته است. مردم هر نوع تغییر و دگرگونی سیاسی را تنها از مسیر انتخابات ممکن و میسر می دانند. در چنین کشورهایی مردم از انتخابات به عنوان عرصه های تازه برای ایجاد تغییرات، انجام اصلاحات و خلق فرصت های جدید بهره می برند و با تجربه ای از گذشته و نگاه به آینده تصمیم می گیرند.

خلق فرصت های تازه در انتخابات، در گروی توجه به کارکردهای اصلی انتخابات است. این که هر گونه انتخاب و گزینش با نگاهی دقیق به برنامه ها صورت گیرد و از ورود سایر تعلقات و حاشیه سازی ها به صحنه انتخابات جلوگیری به عمل آید. با این نوع نگاه به مساله ی انتخابات، دیگر مردم به شخص، قوم، نژاد، مذهب، زبان و ویژگی های فیزیکی نامزدها و جریان های سیاسی کمتر عطف توجه نشان می دهند، بلکه شخصیت، منش، روش، اندیشه ها، توانایی ها و خلاقیت های آن ها را بررسی و مورد مطالعه قرار می دهند. با این طرز تفکر و این نوع نگاه به مساله ی دموکراسی و انتخابات است که یک سیاه پوست، فرصت پیدا کند تا در راس هرم قدرت یک کشور سفید پوست، قرار گرفته و فرصت برای خدمت در بالاترین مسند و درجه را پیدا کند اما در افغانستان، فارغ از چالش ها و تهدیدهای بی شمار امنیتی، دخالت قدرت های بیرونی، بیم تقلب و تخلف انتخاباتی که در مسیر انتخابات قرار دارند، با توجه به قومی سازی قدرت و ساختار قبیله ای سیاست و اداره کشور و با توجه به نوپا بودن مساله دموکراسی و مردم سالاری و تازه بودن پدیده ی انتخابات، کارکرد اصلی انتخابات که روی کار آمدن یک نظام سیاسی مطلوب، بهبود شیوه ی مدیریت کشور، ایجاد تغییرات و انجام اصلاحات در سیاست داخلی و خارجی، دستیابی به توسعه کشور و حل مشکلات و چالش های فرا روی آن است، مغلوب می ماند.

مردم افغانستان در فرایند انتخابات بیشتر دچار حاشیه سازی ها گردیده و از مسایل اساسی و نیازهای بنیادین کشور به دور می مانند و یا به دور نگه داشته می شوند. ریشه ی اساسی چالش ها نیز در این است که در افغانستان هنوز هویت ملی به معنای واقعی شکل نگرفته و اندیشه جمعی جایگاه خود را نیافته است و تا کنون هیچ یک از نظام های سیاسی افغانستان نتوانسته اند کشور را از بحران هویت و بحران مشارکت به سلامت عبور دهند. لذا نگاه ها به مساله ی انتخابات و پدیده های سیاسی نیز از این زاویه ها و متاثر از این بحران ها است. با این نگاه حتی در صورت برگزاری انتخابات آزاد و شفاف نیز، هیچ تغییری در سبک و سیاق اداره کشور و اصلاحات در مدل سیاست و ساختار قدرت به وجود نمی آید. بلکه فقط شکل ظاهری قدرت دست به دست گردیده و دوباره همان روند گذشته تداوم می یابد. ریشه اصلی عدم کارکرد درست انتخابات و انجام نیافتن تغییرات در این نکته نهفته است که در انتخابات افغانستان هنوز برنامه محوری جایگاه نداشته و افراد برنامه محور نیز در صورت حضور، جز در دایره تعلقات پذیرفته شده قومی و پایگاه سنتی خود، پایگاهی ندارد.

اگر به تمامی فعل و انفعالات انتخاباتی دقت شود به روشنی می بنیم که تمامی جست و خیزها، سخن ها و برنامه ها، شکل گیری اتحادها، پیوستن به ایتلاف ها، تبلیغات احزاب و جریان ها، نحوه مشارکت مردم و رای دهنده ها، تمام و کمال در دایره ی تعلقات قومی افراد شکل می گیرد. بر این اساس، تا کنون هیچ جریانی در افغانستان از محور قوم، نژاد، مذهب، زبان و دیگر تعلقات این چنینی فراتر نرفته است. به عبارتی، در افغانستان هنوز میزان لیاقت و شایستگی افراد را تعلقات آن ها تعیین می کند، نه کیفیت برنامه ها و چگونگی اندیشه های آن ها.

گرچه دموکراسی و انتخابات به گونه فعلی آن از پدیده های جدید و مدرن دنیای معاصر به شمار می آید اما در افغانستان چون این پدیده از ابتدا در قالب قومیت، مذهب، زبان و سایر تعلقات تعریف گردید و زمینه ظهور و بروز یافت، در ادامه نیز، امکان و توان فروریختن قالب های قدیمی و ساختارهای سنتی قدرت را پیدا نتوانست. در این کشور، هنوز توزیع قدرت، امکانات و فرصت ها بر مبنای همان قالب های ذهنی و قبیله ای افراد تعریف شده و بر همان اساس شکل می گیرد. در قالب تعریف شده تنگ ذهنی و قبیله ای هیچ گاه یک فرد هزاره، یک ازبک، یک ترکمن، یک بلوچ و یک پشه ای و...ولو با عالی ترین درجه ای از تحصیل، تخصص و تعهد همراه باشد و توان به حرکت در آوردن چرخ های توسعه و پیشرفت کشور را دارا باشد، نمی تواند فراتر از قالب های فرضی و از پیش تعیین شده حرکت مثبتی را انجام دهد. این که در افغانستان تا کنون، هیچ فرد از افراد هزاره، ازبک ،ترکمن، بلوچ، پشه ی و ... نتوانسته اند به کرسی های کلیدی مانند وزارت های دفاع، داخله، مالیه و خارجه دست یابند و یا این که صلاحیت و شایستگی این اقوام تنها برای جایگاه در حد معاونت دوم ریاست جمهوری تعریف و تبلیغ می شود، ناشی از همین قانون نانوشته ذهنی و قبیله ای در همان قالب کهنه و سنتی ساخت قدرت، قابل تعریف است.

بدیهی است که انتخابات و شکل گیری قدرت بر مبنای قومیت و اندیشه های نژادپرستانه، تنها می تواند پاسخگوی غریزه ی قدرت طلبی افراد در قالب قومیت و نژاد و سایر تعلقات باشد. از این رهگذر می شود تا حدودی زمینه را برای کسب جایگاه نازل اقوام و مشارکت پایین افراد یک قوم در سطوح معین از قدرت فراهم کرد. آن هم به منظور کاستن از مزاحمت ها و کاهش زمینه های نزاع و در گیری ها که البته با توجه به تجربه های خونین و تلخ گذشته، ذهنیت شکل گرفته است که همین مقدار که دیگر احزاب و افراد برای دست یابی به قدرت دست به قبضه سلاح نمی برند و با لوله تفنگ سخن نمی گویند، غنیمت است بزرگ اما دموکراسی این چنین و انتخابات بر این مبنا و اساس، هیچ گاه زمینه را برای رشد و توسعه ی کشور فراهم نکرده و چشم انداز روشن را فرا روی ساکنان کشور نخواهد گشود و چنین انتخاباتی اگر باربار هم تکرار شود هرگز فرصت های جدیدی را خلق نخواهد نکرد.

اکنون پس از این همه بحران و تداوم آن در کشور، شاید همه به این نتیجه رسیده باشیم و یا باید برسیم تا زمانی که افکار، اندیشه ها، قالب ها و ساختارهای کهنه, سنتی قدرت و ساخت قدیمی سیاست و مدیریت کشور تغییر نکند، پدیده های جدیدی چون دموکراسی و انتخابات به تنهایی و به ذات خود، سرنوشت ما را تغییر نخواهد داد، فضایی جدیدی را خلق نخواهد کرد و سایه ی شوم تهدیدها را از سر کشور کم نخواهد ساخت.

انتخابات پیش رو، در یکی از حساس ترین مقطع زمانی و تاریخی این کشور در حال شکل گیری است ، مقطع که با خروج نیروهای بین المللی از افغانستان و تبلیغات و تهدیدات که در حاشیه ی آن صورت می گیرد، حساسیت این انتخابات را چند برابر و بیم و امیدها را بیشتر ساخته است. با در نظر داشت این شرایط و حساسیت های ایجاد شده در پیرامون مساله ی انتخابات و خروج نبروهای بین المللی از کشور، مسوولیت تمامی نخبگان کشور است که با تکیه بر عقلانیت سیاسی و اتکا بر خرد جمعی و با تعمق و آینده نگری، نه تنها کشور را از این پیچ خطر ناک و تاریخی به سلامت عبور دهند، بلکه کم کم زمینه و فضا را برای خود اتکای ملی و رهایی از وابستگی در تمامی عرصه ها فراهم سازند.

ناگفته پیداست که تحقق یک انتخابات آزاد، عاقلانه، آگاهانه و به دنبال آن، روی کار آمدن یک نظام سیاسی مطلوب و خلق یک فضا با چشم انداز روشن، تنها در گروی تکیه بر عقلانیت، درایت و خرد جمعی و فاصله گرفتن از دایره ی تنگ قبیله ای، عبور از تعلقات کهنه و پیش ساخته ذهنی و رهایی از دام قالب های پوسیده قومی، و در نظرداشتن مصالح کلان ملی و منافع همگانی میسر است.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.